نقاط ضعف و قوت دولت را باید از فرمایشات رهبری گرفت
فرمایش مقام معظم رهبری است که دولت بعدی باید نقاط مثبت دولتهای قبل را داشته و نقاط منفی را نداشته باشد. تحلیل مثبت و منفی را هم از هوا نمیگیریم، بلکه از خود فرمایشهای مقام معظم رهبری میگیریم. باید ببینیم در فرمایشهای ایشان چه چیزهایی مثبت و چه چیزهایی منفی تلقی میشوند؟ به نظر میرسد عدهای این جمله را گرفتهاند، اما مثبت و منفی را از خودشان تعریف میکنند.
سعی کردیم تا آنجا که توانمان اجازه میدهد، این تیترها را از فرمایشهای ایشان جمعبندی کنیم و نقاط مثبت و منفی را بر اساس آن در اینجا مطرح کنیم.
حمایت رهبری از دولت نهم بی سابقه بود
نکته بعدی این است که در دولت نهم یک گفتار مترقی مطرح شد و مقام معظم رهبری حمایت همهجانبهای از این دولت کردند، بهطوری که از هیچکس تا آن زمان چنین حمایتی نکرده بودند و این حمایت بیسابقهای بود. این فرمایشها همراه بود با اعمالی که دولت نهم همراه با گفتار انجام میداد، یعنی فقط حرف نبود و عملاً هم انجام میشد. بعضی از اعمال به نتیجه لازم نرسیدند. شاید چون زمانش مقتضی نبود یا امکانات کافی وجود نداشت و یا شاید چون موانعی را ایجاد میکردند. پس یکی از نکات این است که دولت یازدهم باید آن اعمالی را که به نتیجه نرسیده است به نتیجه برساند و جمع کند. اعمالی که مقام معظم رهبری حمایت کردند، هم در گفتار دولت نهم بود و هم در اعمالش.
کارها در دولت دهم در حد حرف باقی ماند
در دولت دهم بهتدریج این اتفاق افتاد که گفتار در بسیاری از اوقات در همان حد حرف باقی ماند، البته در بعد اقتصادی. در بعد سیاسی و فرهنگی یک مقدار وضعیت متفاوت است، ولی اعمال کاملاً متفاوت بود، یعنی گفتار با اعمال هیچ تطبیقی نداشت. اعمال یک چیز دیگر شد، گفتار چیز دیگری.
بدیهی است که دولت یازدهم آن اعمال را انجام نخواهد داد.
در ابعاد سیاسی وسیعتر است، در ابعاد فرهنگی خیلی وسیعتر است، در ابعاد اقتصادی هم در مواردی گفتار همان گفتار قبلی است، ولی اعمال، اعمال دیگری است.
نباید دولتهای قبل را بکوبیم
نکته بعد این است که در بحث پیشرفت توأم با عدالت هم نباید چه در گفت و شنود با اهالی رسانه و چه در گفتگوی میان خودمان در این دام بیفتیم که دولتهای قبل و کاندیداها را بکوبیم. ما حرفمان را میزنیم، بیآنکه کسی را بکوبیم، چون مردم از دعواها ناراحتند، بنابراین نباید حامی دعوا باشیم، بلکه باید حرف خودمان را با قدرت بزنیم و بگوییم این کار را دنبال خواهیم کرد.
ما تقریباً تمام این نکات را از فرمایشهای مقام معظم رهبری در آوردهایم، ولی احساس میکنیم یک سری وظایف، وظایف حاکمیتی دولت هستند یکسری وظایف سیاستی. وظایف حاکمیتی دولت همان مسکن مهر، خوراک، ازدواج، کالاهای اساسی و... است که دولت باید برای مردم تأمین کند، ولی از دید سیاستی کارهایی باید انجام شوند که یکسری از آنها را میشود گفت و یکسری را نمیشود گفت. در این بخش باید کارهایی انجام بشوند که ظرف درست شود. مشکلی که ما داریم ظرف است. داریم در ظرفی دعوای سیاستی میکنیم و میگوییم آن را بالا ببر و پایین بیاور و این کار را بکن یا نکن، درحالی که اساساً آن ظرف، ظرف خرابی است.
طرح تحول اقتصادی می خواست ظرف سازی کند/اصرار داشتیم در طرح تحول اقتصادی هدفمندی یارانه ها آخرین حلقه باشد
یکی از اولین مسائل ریشهای که این ظرف را درست میکند شبکه اطلاعاتی بههم پیوسته و منسجم است. چرا در دولت نهم به طرح تحول رسیدیم؟ برای اینکه طرح تحول میخواست ظرفسازی کند.
در طرح هدفمند کردن یارانهها یکی از اصرارهایی که از اول داشتیم این بود که طرح تحول و هدفمندی باید آخرین مسئله باشد. اولین مسئله باید ساختارها باشند و بانک اول از همه قرار بگیرد. گفتیم اولویت بدهید و تا بانک درست نشده است، هدفمندی نکنید. این را من یک بار و دو بار نگفتم، دهها بار گفتم. چرا؟ چون بانک یکی از ظرفهاست. شبکه اطلاعاتیای که آقای میرکاظمی انصافاً خیلی خوب و قوی داشت انجام میداد و من تعجب میکنم که چطور میرکاظمی (Fade) شد، درحالی که او داشت کدهای کالایی و کدبندی شرکتها را انجام میداد. ما جلسات متعددی برای سیستم اطلاعاتی داشتیم. از اداره ثبت اسناد و احوال و وزارت بازرگانی در نرمافزارهای مختلف میآمدند، از نظام بانکی میآمدند، وزارت اقتصاد و دارایی، مالیات، گمرک و... تا نظام اطلاعاتشان را به هم پیوسته کنند.
این قضیه وسط کارها شد، درحالی که ظرف را این میسازد. این ظرف را نساختیم، در ظرفی معیوب سیاستهای هدفمندی یارانهها را اجرا کردیم.
پس یکی از اساسیترین مسائل، شبکه اطلاعاتی ظرفسازی است که بحث بسیار حساسی است و لازم باشد این بحث را باز میکنیم. مسئله بعد بحث مبارزه با مفاسد است. ما یک آئیننامه دادیم که آنهایی که از مدیرکل به بالا هستند حق ندارند شغل خصوصی داشته باشند. تصمیمگیران اقتصادی کشور نباید خودشان منفعت خصوصی داشته باشند، درحالی که همین الان در مراکز حساس تصمیمگیری کسانی را گذاشتهایم که خودشان تاجر و کارخانهدارند. چنین فردی که نمیتواند برای منافع مملکت تصمیم بگیرد.
وقتی به علامه حلی گفتند موش در چاه افتاده است، فتوا بده که آیا آب این چاه نجس است یا نه؟ اول چاه منزلش را پر کرد، بعد فتوا داد. ما سر همه چاههایمان گشاد است و میخواهیم برای مردم فتوا بدهیم. نمیشود. ما گفتیم و نشد. حالا یا دولت نتوانسته است انجام بدهد یا مجلس. به هر حال لایحه جلو نرفت.
یعنی باید سیاستگذاری کرد. منظور منافع است. علامه حلی گفت اول من باید منفعتم را بِبُرم تا بتوانم فتوا بدهم. بحث مبارزه با مفاسد اقتصادی باید اولویت دوم ما برای ظرف سازی باشد. ظرف ما خراب و معیوب است. در این ظرف هر سیاست اقتصادیای که بریزید، نتیجه درست نمیدهد. حالا آقای لنکرانی بیاید و بگوید شیوه مثلاً آقای سید کاظم رجایی یا شیوه آقای نیلی که دو طیف کاملاً متضاد هستند. یکی از اقتصاد اسلامی حرف میزند و دیگری از اقتصاد سرمایهداری تئوکلاسیکی صِرف. تا ظرف خراب است، هر یک از این شیوهها را اعمال کنید، نتیجه خراب خواهد شد و مهم نیست چه کسی بیاید.
اهمیت انضباط مالی
نکته سومی که این ظرف میتواند درست بشود، بحث انضباط است. عدد و رقم راحتترین چیزی است که میتواند منضبط باشد، چون حسابداریها و حسابرسیهای قوی داریم، همدیگر را چک میکنند و در مسائل مالی امکان بینظمی نیست. کالا نیست که معلوم نشود چیست، بلکه پول است و عدد و رقم که ثبت میشود و فن حسابداری هم بسیار فن پیشرفتهای است.
پس انضباط مالی هم ظرف بعدی را میسازد. اگر این ظرفسازیها را انجام بدهیم، میتوانیم قدم اول را برداریم.
رشد اقتصادی باید همراه با عدالت باشد
نکته بعدی این است که باید سیاست را درون این ظرف بریزیم. این سیاست باید اهداف داشته باشد. مهمترین هدف ما باید پیشرفت توأم با عدالت باشد. اخیراً دولت در حوزه اقتصاد کارهایی کرده است که فکر میکند رشد به دست خواهد آمد، ولی عدالت دارد زیر پا له میشود، بماند که رشد هم فقط در مرحله فکر است. وقتی نرخ ارز در عرض پنج ماه بیش از سه برابر میشود، (GDP) یا تولید ناخالص ملی ما نزدیک به 500 میلیارد دلار است، این (GDP) چون مال ارزش افزوده است، وقتی در اقتصاد معامله میشود هر یک تومان ارزش افزوده تقریباً 15 ريال معاملات واسطهای دارد که روی هم میشود 25 هزار میلیارد، یعنی 500 هزار میلیارد دلار و حدود 1500 میلیون و 200، 300 میلیارد کل ارزش معاملات اقتصادی کشور با دلار 1000 تومان است.
خیلی معقول است که فکر کنیم ده درصد این میتواند به صورت تنخواه باشد که حتماً بیشتر از این است و خیلی معقول است که فکر کنیم با توجه به اقتصاد نفتی ما ـچون 70 درصد بودجه ما از نفت استـ 70 درصد این رقم دلاری باشد، یعنی یک حساب سرانگشتی کلان در تنخواه دلاری کنیم، 70 درصد، 1500 تا یک چیزی حدود 100 تا میشود، یعنی 90، 100 میلیارد دلار در دست اشخاص حقیقی و حقوقی است. آمارها نشان میدهند ـچون روی معوقهها کار میکردیم، این آمارها را دیدهامـ چیزی حدود 300 نفر 70 درصد این منابع ارزی را در اختیار دارند که میشود حدود 70، 80 میلیارد دلار و در نتیجه ما در ظرف شش ماه ثروت این 300 نفر را سه برابر کرده، یعنی 200 هزار میلیارد تومان به اینها دادهایم.
سئوال؟ این 300 نفر در این شش ماه چقدر کارآیی داشتهاند؟ مگر رشد تولید جامعه ما در سال 90 چقدر بوده است؟ پنج درصد؟ پنج درصد کجا، 200 درصد یا 300 درصد کجا؟ 100 هزار میلیارد تومان داشتهاند حالا شده است 300 هزار میلیارد تومان. وقتی میگوییم سیاستها باید مردمی باشند، سیاست باید طوری باشد که 70 میلیون منفعت ببرند و اگر آن 300 نفر برادر بزرگتر ضرر کنند اشکال نداشته باشد، ولی این سیاست باعث شد ما از 70 میلیون نفر 200 هزار میلیارد تومان کشیدیم، چون وقتی تولید بالا نرود، این 200 هزار میلیارد تومان از جیب 70 میلیون نفر بیرون کشیده شده است. سیاستها باید همگانی و مردمی باشند. آیا این یک سیاست همگانی بوده است؟
استدلال میشود که دست ما نبوده است. من میگویم نخیر! دست ما بوده است. نفت نصف شده است؟ باشد، نصف شده باشد. گاز دست ما بوده است. مگر در سال 74 اتفاق نیفتاد؟ اقتصادی که فقط 300 میلیون دلار ارز داشت و 40 میلیارد دلار بدهی. چطور این اقتصاد هم توانست تورم را بخواباند و بکند پانزده درصد، هم رشد تولید را بالا ببرد و هم همه چیز را کنترل کند؟ پس میشود انجام داد.
هر سیاستی که اتخاذ میکنیم باید ببینیم همه مردم نفع میبرند یا یک عده خاص
تحریم اثر کرده است، ولی دولت بهراحتی میتواند مهار اقتصاد را بگیرد و محکم کند و نگذارد تحریم اثر کند. مگر کنترل نشد؟
بنابراین سیاست باید همگانی باشد. هر سیاستی که اتخاذ میکنیم باید ببینیم همه مردم نفع میبرند یا یک عده خاص؟
منتهی آن ظرفها که درست بشوند، این سیاستها را میشود اعمال کرد. الان میخواهند نرخ سپرده بانکی را بالا ببرند. فکر میکنید در نتیجه بالا بردن نرخ سپرده بانکی چه اتفاقی میافتد؟ ساختار اقتصاد ما یک ساختار انحصاری است. تصمیمات، تصمیمات انحصاری هستند. یا شرکتهای دولتی است که انحصاری هستند یا بخشهای خصوصی بزرگی هستند که انحصاریاند. بخش خصوصی کوچک هم انحصاری است. چرا؟ چون صنف و اتحادیه دارد و صنف و اتحادیه هستند که تصمیمگیری میکنند. وقتی تصمیم یکی شد، میشود انحصاری. مهم نیست مالکیتها جدا باشند؛ ولذا ساختار، ساختار انحصاری است و در این ساختار انحصاری همگی (Pass-Plus) هستند. یعنی چه؟ یعنی وقتی میخواهند قیمتها را تعیین کنند میپرسند چقدر هزینه داریم؟ وقتی ارز سه برابر میشود، میگویند من مواد اولیه را با این ارز وارد میکنم. در اقتصاد ایران 35 درصد تولید ما هزینههای مالی است.
سوال: استاندارد دنیا چقدر است؟
در آلمان 40 درصد است.
سوال: یعنی وضع اقتصادی آنها خرابتر از ماست؟
آنها سیستمهای مالیشان را تنظیم کردهاند و بخشهای تولیدیشان هم قوی عمل میکنند. اشکالات آن سیستم روی بخش تولید اثر نگذاشته است.
سوال: در مورد آلمان مطمئن هستید؟
بله، از آلمان یک مقاله گرفتیم، حساب شده بود 40 درصد هزینه مالی در آلمان بود. به چند دوره برمیگردد، یعنی مثلاً جنسی که الان به عنوان پلاستیک فروخته میشود، چند مرحله را طی کرده تا پلاستیک شده است. در نفت و پتروشیمی در هر مرحله هزینه مالی به ماده اولیه افزوده شده است. یعنی مثلاً پلاستیکساز از پتروشیمی محصولی را میخرد. از او میپرسیم هزینه مالی تو چقدر است؟ میگوید پانزده تا بیست درصد. میپرسیم چقدر بابت محصولات پتروشیمی میدهی؟ مثلاً میگوید 40 درصد هزینههای من محصولات پتروشیمی هستند، چون ماده اولیه مناند. میرویم سراغ پتروشیمی و میپرسیم چقدر بابت هزینه مالی میدهی؟ میگوید 20 درصد. 20 ضربدر 40 میشود هشت درصد که به این 20 درصد پلاستیک اضافه میشود. ما تکتک این مراحل را حساب کردهایم.
یعنی هزینههای تجمعی شده این قدر...
بله، هزینه مالی اقتصاد کشور و نه یک واحد تولیدی که در واقع این شرکتها تو در تویی که ماده اولیه میخرند تا محصول نهایی به دست شما میرسد، حساب کردیم هزینه مالی کل شد 35 درصد. حالا این نرخ را بالا ببرید. چه اتفاقی میافتد؟ طرف میگوید من که دارم 20 درصد به بانک میدهم و پلاستیکم این قدر شده است، وقتی این 20 درصد بشود 30 درصد، پلاستیکم را باید چند حساب کنم؟
دوم: شمایی که میخواهید در اقتصاد ایران سرمایهگذاری کنید، چه سرمایهگذاریای باید بکنید که 20 درصد به بانک بدهید؟ این هزینه فرصت شماست. آیا میشود زیر 40 درصد به سراغ سرمایهگذاری رفت؟ و آیا کارآیی و بهرهوری اقتصاد ما 40 درصد هست؟ به جز دلالی و بعضی از کارهای تجاری میشود بیش از 40 درصد درآورد؟ کدام واحد تولیدی میتواند 40 درصد سود بدهد، منظور تولید است، نه تجارت. بهرهوری و کارآیی ما چنین چیزی را نمیتواند بیرون بدهد، بنابراین وقتی این را بالا ببریم چه اتفاقی میافتد؟ به سمت کارهای دلالی (Shift) میکند یا یک موقعیت انحصاری جور میکند که قیمتها را بالا ببرد. یعنی نرخ سپرده بالاتر یا تورم بالاتر را موجب میشود یا حرکت سرمایهها از تولید به سمت دلالی. برای همین است که الان چند درصد (GDP) ما بخش تجارت است؟ 54 درصد. آیا اقتصاد ما باید 54 درصدش بخش تجارت باشد؟ پس تولید کو؟ تازه همانهایی هم که اسم تولید دارند، وقتی خوب نگاهشان میکنی معلوم میشود که چگونه دارند تولید میکنند.
در اجرای یک سیاست باید ببینیم چه کار داریم میکنیم و آیا پیشرفت همراه با عدالت، یعنی پیشرفت همگانی، پیشرفتی که همه مردم درگیر این قضیه باشند تا عدالتی رخ بدهد، محقق میشود یا نه؟ نباید این طور باشد که مردم بیگانه باشند. این برای تقویت پایههای سیاسی نظام هم خوب است. وقتی مردم درگیر شدند، قدر مملکتشان را بهتر میدانند. اینها چیزهایی است که در اجرای سیاستهایمان باید در نظر بگیریم.
سعی کردهایم تا آنجا که ممکن است این ایدهها را در سیاستگذاریهایمان بیاوریم.
مثالی در باره صادرات میزنم. آیا بالا رفتن نرخ ارز به نفع صادرات است؟ به نفع صادرکنندگان است و نه به نفع صادرات. یعنی به ضرر تولید.
مگر صادرکنندگان ما چند نفرند؟ چه میزان از بخشهای تولیدی ما صادرکننده هستند، آن هم صادرکنندگان عمده؟ وقتی آقا میگویند تولید ملی یا اقتصاد بدون نفت، همه میگویند صادرات غیرنفتی، درحالی که چه کسی گفته است اقتصاد بدون نفت یعنی صادرات غیرنفتی؟ اقتصاد بدون نفت یعنی واردات تحدید شود و تولید ملی جلو برود. بعضی از این مفاهیم باید بین خودمان باز و در باره آنها چالش شود. بعضی چیزها را هم نمیشود گفت، چون اگر بگوییم هجمه میشود، بنابراین باید کلی گفت و گذشت، ولی بعضی چیزها مثل مبارزه با فساد را باید گفت یا چیزی که مد نظر آقا بوده است و ایشان بارها گفتهاند یا انضباط و قانونگرایی را باید گفت، بهویژه انضباط مالی را. الان در مسائل مالی منضبط نیستیم، به هیچوجه نیستیم. مسائل مالی ما بهشدت مخدوشاند. این را باید گفت بعضی چیزها را میشود گفت، بعضی چیزها را نمیشود، چون هجمه میشود، ولی اینها را باید باز کرد و گفت و به چالش کشید، چون ممکن است این قضیه در طرف فقط یک نظر باشد، ولی دوستان دیگر از آن طرف بیایند و چالش کنند. همین آقای رجایی و آقای دهقانی بارها با ما چالش کردهاند. ما از خدا میخواهیم که دیگران هم بیایند و با ما چالش کنند، چون شاید داریم اشتباه میکنیم و موضوع باید روشن شود.
بنابراین ما طرح تحول اقتصادی و شبکه اطلاعاتی را واقعاً قبول داریم، ولی نه اینکه هدفمندی قبل از طرح تحول انجام شود. حتی بعد از اینکه آقای احمدینژاد طرح هدفمندی را انجام دادند، رفتم خدمتشان و گفتم آقای دکتر! ما که نظرمان این بود اول بانکها را انجام بدهید و بعد به سراغ هدفمندی بروید. حالا شما طرح هدفمندی را انجام دادهاید. من از شما دو خواهش دارم. برای انجام اینها دو کار را انجام بدهید تا این حداقل موفق شود.
1) تنظیم بازار را رها نکنید و از ابزار تعزیرات که در اختیار شماست استفاده کنید.
2) نرخ ارز را تکان ندهید، اگر هم توانستید پایین بیاورید.
اینها کار هدفمند کردن را تسهیل میکند و زودتر به ثمر میرسد. ایشان انصافاً از آذرماه تا اردیبهشتماه تنظیم بازار را انجام دادند و خیلی خوب تنظیم کردند. نرخ ارز را هم دست نزدند، ولی بعد از آن، هم تنظیم بازار زمین خورد، هم نرخ ارز بالا رفت و با بالا رفتن نرخ ارز، انگار نه انگار که هدفمندی شده است، یعنی ارز که بالا رفت مثل این است که هیچ هدفمندیای نشده است، چون هدفمندی برای این بود که قیمتهای انرژی به قیمتهای تعادلی برسد. مثلاً بنزین را از 100 تومان، 400 تومان کردیم، ولی بنزین 600 تومانی با قیمت ارز سه هزار و خردهای، 60 سنت شده است. آیا هدفمندی کردهایم؟ تمام زحمتهایی که شبانهروز کشیده شد، یکسره به باد رفت. حقوق بچههایی را که در تنظیم بازار کار میکردند، آقایان وزارت بازرگانی را نمیدادند. یعنی چه؟ وقتی قرار بود نرخ ارز بالا برود، آقایی که مال اتاق بازرگانی بود و همگی او را میشناسید، رفت معاون ارزی بانک مرکزی شد، بعد از آن نرخ ارز بالا رفت، دو سه ماه بعد ایشان از آنجا برکنار شد. این یعنی به زمین زدن احمدینژاد. احمدینژاد به معنای این سیاستهای درست. ما اینها را به ایشان گفته بودیم، اما همه چیز رها شد. حالا احمدینژاد صحبتهای قدیمی را میکند، ولی در عمل هیچیک از آنها اجرا نمیشود و عمل، عمل دیگری است.
نظرات شما عزیزان:
|